کد صفحه ورودی عاشقانه
فاطمه - هرچی فکر کنی........

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هرچی فکر کنی........

هرچی فکر کنی...........
صفحه اصلی | عناوین مطالب | خوراک وبلاگ | قالب وبلاگ

پدر

روووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووز

پدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر

مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررکگل تقدیم شماImage result for ?روز پدر?‎



[ جمعه 94/2/11 ] [ 12:54 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

وقتی

Image result for ?تصاویر اموزنده?‎



[ دوشنبه 94/2/7 ] [ 8:26 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

داستان عشق مادر

در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.

 

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.

 

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید وا زروی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.

 

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.

 

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند."

 

در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.

 

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.

 

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید وا زروی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.

 

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.

 

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند."

 

در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.

 

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.

 

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید وا زروی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.

 

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.

 

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند."

 



[ سه شنبه 94/2/1 ] [ 4:53 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

دانلود...

دانلود آهنگ به تو مدیونم از میثم ابراهیمی

دانلود کنی ضرر نمیکنی



[ سه شنبه 94/2/1 ] [ 4:24 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

نکات اموزنده

Image result for ?مطالب اموزنده?‎



[ شنبه 94/1/29 ] [ 1:42 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

دانلود ..........

دانلود فیلم تصویری دوست دارم مادر گروه سرود نسیم قدر(شبکه 5)



[ جمعه 94/1/28 ] [ 10:38 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

مادر

+همیشه دوستت خواهم داشت مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد وقتی کمی بزرگتر شد ...

کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه

فارغ التحصیل شود وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :عقل زن کامل نیست ..




[ جمعه 94/1/28 ] [ 10:33 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

تو بگو مادر یعنی چی؟

مادر یعنی بهانه ی بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!
مادر یعنی بهانه ی به آغوش کشیدن زنی که نوازشگر  سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه ی مادر گرفتن...
مادر عاشقانه دوستت دارم



تو بگو مادر یعنی چی؟Image result for ?مادر?‎



[ جمعه 94/1/28 ] [ 10:32 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

گاهی.

+Image result for ?زندگی?‎



[ جمعه 94/1/28 ] [ 12:29 عصر ] [ فاطمه ]
نظر

زندگی

زندگی زیباست ای زیبا پسند...................



[ سه شنبه 94/1/25 ] [ 4:36 عصر ] [ فاطمه ]
نظر
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ


فاطمه

آرشیو ماهانه

فروردین 94
اردیبهشت 94
مهر

برچسب‌های وب

قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ رویایی پارسی بلاگ|مجله اینترنتی مد|?مهاجرت به کانادا
ابزار وبلاگ|دانلود آهنگ